Skip to content
فردی که از زیر کار در می‌رود

درون ذهن فردی که از زیر کار در می‌رود

درون ذهن فردی که از زیر کار در می‌رود چه می‌گذرد؟ این عنوان یکی از پربازدیدترین سخنرانی‌های TED است که توسط تیم اوربان ارائه شده است و می‌توانید متن آن را مطالعه کنید.

مشاهده ویدئو

متن سخنرانی درون ذهن فردی که از زیر کار در می‌رود

بله در دانشکده، رشته من کارشناسی مدیریت دولتی بود، و این یعنی من باید کلی مقاله می نوشتم. وقتی یه دانشجوی معمولی مقاله می نویسه، ممکنه کار رو یه کم شبیه به این توزیع کنند. اما می دونی —

نه، نه، خیلی خیلی بد بود. به هرحال، امروز من یک نویسنده-وبلاگ نویس هستم. در وبلاگ Wait But Why می نویسم. و چند سال پیش، تصمیم گرفتم تا در باره «از زیر کار در رفتن» بنویسم. رفتار من همیشه باعث تعجب آدم های دور و برم شده که «زیر کار در رو» نیستند، و می خواستم برای آدمهایی که در دنیا «از کار در نمی روند» توضیح بدم که در مغز «از زیر کار در رو» ها چه اتفاقی می افته، و ما چرا اینجوری هستیم. من یک فرضیه دارم که مغز افراد از« زیر کار در رو» در واقع فرق می کنه با مغز آدمهای دیگه. و برای آزمایش این موضوع، یک آزمایشگاه MRI پیدا کردم که اجازه داد تا مغز خودم و مغز شخصی که از زیر کار در رو نبود را اسکن کنم، تا بتونم اونها رو مقایسه کنم. در واقع اونها رو اینجا آوردم تا امروز نشونتون بدهم. دلم میخواد که با دقت نگاه کنید تا ببینید که می تونید متوجه تفاوت بشید. می دونم که اگه متخصص آموزش دیده مغز نباشید، آنقدر ها هم مشخص نیست، اما حالا یک نگاهی بکنیم، باشه؟ خوب اینجا مغز یک آدم که «از زیر کار در رو» نیست رو می بینید.

و برای میمونه، آدمها هم یه نوع حیوان دیگه هستند. باید خوب بخوابی، باید خوب بخوری، و نسلت رو ادامه بدی، که شاید در زمان زندگی قبیله ای خوب بوده. اما، هنوز توجه نکردی، که دیگه در زمان زندگی قبیله ای نیستیم. ما در یک تمدن پیشرفته ایم، و میمونه نمی دونه که این یعنی چی. و برای همین هم هست که در مغزمون یک نفر دیگر رو داریم، تصمیم-گیر-منطقی، که به ما اجازه انجام کار هایی رو میده که هیچ حیوونی نمی تونه. ما می تونیم آینده رو تصور کنیم. ما می تونیم کلیت مسائل رو ببینیم. می تونیم برنامه‌های بلند مدت بریزیم. و اون می خواهد که همه اش رو به حساب بیاره. و می خواهد که ما رو وادار کنه که هر کاری که درسته را الان انجام بدیم. بعضی وقتها به نظر درسته که کارهای راحت و سرگرم کننده انجام بدیم، مثلا وقتی که شام می خوری یا می خوابی یا از اوقات فراغتی که حقته لذت ببری. و به همین دلیل یک هم پوشانی وجود داره. بعضی وقتا با هم موافقند. اما وقت های دیگه، کار درست اینه که کار های سخت تر و کمتر خوشایند رو انجام بدی، بخاطر نتیجه اش در کل. و این وقتیه که ما یک تضاد داریم. و برای یک« از زیر کار در رو»، این تضاد هر دفعه به شکلی متفاوت تمام میشه، اگر مدت زیادی توی منطقه نارنجی ولش کنی، یه جای راحت و خوب که کاملاً دایره کار های منطقیه. من اسمش رو گذاشتم «زمین بازی تاریک».

حالا اگه تنها روشی که «از زیر کار در رو» می تونه این کارهای سخت رو انجام بده هیولای ترسه، این یه مشکله، چون همه اینها بدون مهلت اتمام هستند، هیولای ترسی خودش رو نشون نمی ده. دلیلی برای بیرون آمدن نداره، پس اثر های «از زیر کار در رفتن» ، محدود نمی شه؛ و تا ابد ادامه پیدا می‌کنند. و این « از زیر کار در رفتن» های دراز مدته که خیلی کمتر دیده میشه و خیلی کمتر در باره اش صحبت میشه نسبت به نوع، بامزه تر کوتاه مدت. معمولا از اون در خفا و سکوت عذاب کشیده میشه. می تونه منبع مقدار زیادی از ناراحتی های بلند مدت و افسوس ها بشه. و فکر می کنم، این دلیل ایمیل هایی که اون آدمها می فرستاند. و این دلیل شرایط بدیه که توش هستند. این که اونها چند تا پروژه دارند، نیست اینه که «از زیر کار در روی» دراز مدت اونها رو تبدیل به تماشاچی کرده، که در طول زمان، به زندگی خودش نگاه می کنه. نا امیدی ناشی از این که نتونستند به ارزو هایشون برسند نیست؛ از اینه که حتی نتوانستند شروع به دنبال کردنشون بکنند.

برای این نوشته 0 نظر ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

برگشت به بالا